سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
زندگی زیباست ای زیبا پسندان
fogholade ehsasi*ba marefat*bad shaans*bi siyasat*fogholade sade*zud asabani misham*ashegh*kheily sade*rok harf mizanam*zood ranj*bepash biuofte sheytoon*ba estedad(tarif nabashe)asheghe ax o film ocinema o......
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 3
کل بازدید : 173085
کل یادداشتها ها : 89
خبر مایه

موسیقی


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
چرا نمی تونم درکش کنم؟؟!!؟!؟ magnify

ساعت 3 شب بود که صدای تلفن , پسری
را از
خواب بیدار کرد.

 پشت خط مادرش بود .پسر با عصبانیت گفت: چرا این
وقت شب
مرا از خواب بیدار
کردی؟

مادر گفت:25 سال قبل در همین موقع شب
تو مرا از
خواب
بیدار کردی
!

 فقط خواستم بگویم تولدت مبارک.!!

 پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد ,

 صبح سراغ مادرش رفت .

 وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت!!

 ولی مادر دیگر در این دنیا نبود


  
آوای دوست magnify

وقتی که دستهای مرا ترک می کنی
باور نمی کنم که مرا درک می کنی
یک راز سخت گریه ی یک مرد پیش تو
یک شاخه گل که جلوه نمی کرد پیش تو
یک آسمان که فاجعه را حس نمی کند
فکری به حال غربت نرگس نمی کند
آنروزها خدای من از من جدا نبود
چشمانت آمدند و دیگر خدا نبود
هرشب هزار عشوه ی بهتر می آورند
این چشمها که کفر مرا درمی آورند
اینک منم که نشئه ی عریانی تن ات موجم
اسیر ساحل مرجانی تن ات
زخمی عمیق می شکفد روی شانه ام
در لابلای لانه ی زنبور خانه ام
احساس می کنم که سرم گیج می رود
وقتی که آفتاب به تدریج می رود
چیزی نمانده است که آتشفشان شوم
در امتداد دامنه هایم روان شوم
فریاد می زنم که زمستان هنوزهست
در سفره هرچه نیست غم نان هنوز هست
گلهای باغ زیر لگدها رسوب شد
ما عاشق درخت نبودیم خوب شد
در هم شکست خواب گل یخ بدون تو
قوت گرفت پنجه ی دوزخ بدون تو
آشفته ماند خاطر زنبق سیاه شد
بال کبوتران معلق سیاه شد
آه از پیمبران دروغین بی عصا
یا با عصا ولی نه عصایی که اژدها
از بطن آن بغرد و طوفان به پا کند
جادو به هم زند و عصا اژدها کند
آنک بهار منتظر بوسه های توست
وقتی هزار پنجره تحت لوای توست
من آتشم پرنده شدن سهم دیگری ست
چیزی بگو که فصل شروع پیمبری ست
اما نگو که شعر مرا درک می کنی
حالا که دستهای مرا ترک می کنی

  
بر
سنگ قبر من بنوسید خسته بود .

 اهل زمین نبود.
 نمازش شکسته بود
 بر سنگ قبر من
بنویسید پاک بود

 چشمان او که دائما از اشک شسته بود
 بر سنگ قبر من بنویسید این
درخت عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود

 بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر پشت دری که
باز نمی شد مانده بود

  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ